جدول جو
جدول جو

معنی ریم آهنگ - جستجوی لغت در جدول جو

ریم آهنگ
آنچه با آن چرک چیزی را پاک کنند، دارویی که برای معالجۀ زخم، جراحت و پاک کردن ریم زخم به کار می برند
تصویری از ریم آهنگ
تصویر ریم آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
ریم آهنگ
(هََ)
ریم آهنج. بیخ خرغول. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی ریم آهنج است که بیخ خرغول باشد و آن چرک ریم زخم را پاک سازند و ریم آهنج معرب آن است. (برهان) (آنندراج). رجوع به خرغول و ریم آهنج و بارهنگ شود، آنچه که بدان چیزی را پاک کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ریم آهنگ
آنچه بدان چیزی را پاک کنند، بیخ خرغول که بدان چرک رخمها را پاک کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ریم آهنگ
((~. هَ))
آن چه که با آن چرک چیزی را پاک کنند
تصویری از ریم آهنگ
تصویر ریم آهنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریم آهن
تصویر ریم آهن
چرک آهن، آنچه از آهن پس از گداختن در کوره باقی می ماند یا هنگام چکش زدن از آن می ریزد
فرهنگ فارسی عمید
(هََ هََ)
دمساز. هم آواز. موافق. (یادداشت مؤلف). دو تن که یک اندیشه و یک آهنگ دارند:
که چندان سپه کرد آهنگ من
هم آهنگ این نامدار انجمن.
فردوسی.
در این پرده با آسمان جنگ نیست
که این پرده با کس هماهنگ نیست.
نظامی.
در این پرده گر سازگاری کنی
هم آهنگ را به که یاری کنی.
نظامی.
گر سیاه است و هم آهنگ تو است
تو سفیدش خوان که همرنگ تو است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ هََ)
هم آهنگ. هم آواز. (یادداشت مؤلف). و رجوع به هم آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ)
آنکه بسختی نفس می کشد. (ناظم الاطباء). دم آهنج. رجوع به دم آهنج شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
رستنی باشد دوایی و آنرا به عربی قثاءالبری خوانند، یعنی خیار صحرایی و قثاءالحمار همان است که خیارزه سفید باشد. بروغن جوشانیده بر بواسیر طلا کنند نافع است. (برهان) (آنندراج). خیار صحرایی. (فرهنگ رشیدی). قثاءالحمار. (بحر الجواهر). گیاهی است از تیره کدوییان که علفی و پایا است و دارای ساقۀ خزنده و خوابیده است و بحد وفور در غالب نواحی جنوب اروپا، آسیا و ایران روییده میشود. میوه اش مورد توجه است و شیر حاصل از آن بمصارف دارویی میرسد. میوۀ این گیاه کمی از زیتون درشت تر و بدرازی 4 تا 5 سانتیمتر میرسد. رنگ میوه ابتدا سبز است و پس از رسیدن زرد میشود. شیرۀ آن مصرف طبی دارد، کربز، خیارزه، اسپند، خرخیار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نام موضعی به استرآباد رستاق. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 127 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیشاهنگ. (از: پیش و آهنگ، بمعنی کش و کشنده) پیشرو قافله و کاروان و لشکر. آنکه پیش پیش لشکر و قافله رود. (غیاث). مقدمه. (دهار). آنکه زودتر از دیگر کاروانیان یا لشکریان روی به راه نهدو آن اعم است از آدمی یاستور و جز آن. آن استر یا اشتر یا چهار پای بارکش که پیشاپیش رود و هر حیوانی که سرگروه و پیشرو نوع خود باشد. (برهان) :
الا یا خیمگی خیمه فروهل
که پیش آهنگ بیرون شد ز منزل.
منوچهری.
برفتن باز می کوشم چه سود است
نیابم ره که پیش آهنگ دوداست.
نظامی.
دگر ره بود پیشین رفته شاپور
به پیش آهنگ آن بکران چون حور.
نظامی.
چونکه گله باز گردد از ورود
پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود.
مولوی.
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
تو خواب میکن بر شتر تا بانگ میدارد جرس.
سعدی.
ره خوابیده در دامان این صحرا نمی ماند
مرا گر کاروان سالار پیش آهنگ گرداند.
صائب.
شانی ! از فرهاد ومجنون واپسی دون همتی ست
در قطار بختیان عشق پیش آهنگ باش.
شانی.
نخراز، بز پیشرو گله و رمۀ گوسفندان و عرب کراز گویند. (برهان). نهاز، پیش آهنگ رمه. مئم، پیش آهنگ شتران قافله. (منتهی الارب) ، پیشاهنگ. نام دسته ای از جوانان که به تربیتی خاص و مرامی مخصوص پرورش یافته باشند. الکشافه. رجوع به پیش آهنگی شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ریماهن. چرک و کثافت آهن که در وقت گداختن در کوره می ماند و در پتک زدن از آن می ریزد. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از غیاث اللغات). نخجد. خبث الحدید. خبث. (یادداشت مؤلف). خبث. (السامی فی الاسامی). اسم فارسی خبث الحدید است. (تحفۀ حکیم مؤمن). توسعاً بر آهن از جنس دون و غیراصیل اطلاق شود: زحل دلالت دارد بر مرداسنگ و ریماهن و زاگ. (التفهیم).
چون به حرب آیی با دشنۀ ریم آهن
مکن ای غافل بندیش ز سوهانم.
ناصرخسرو.
نعل اسبان شد آنچه ریم آهن
تیغ شاهان شد آنچه روهیناست.
مسعودسعد.
آن آهنم که تیغ ترا شایم از نکویی
ریم آهنی نیم که ز خود جوهری ندارم.
خاقانی.
خشنی ام تا ریزۀ ریم آهنی
بر سر تیغ یمان خواهم فشاند.
خاقانی.
ز نوک ناوک این ریمن خم آهن فام
هزار چشمه چو ریم آهن است سینۀ من.
خاقانی.
رجوع به خبث الحدید شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
در شاهد زیر معنی کلمه معلوم نشد:
از دهان تنگ تو ناگه شگفت آید مرا
زین غزلها و سرود و حشو و نیم آهنگ تو.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
ریم آهنگ. بیخی است از گیاه که آن را خرغول گویند. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). بیخ خرغول. (ناظم الاطبا). معرب ریم آهنگ. (انجمن آرا) (برهان). ریم آهنگ. ریشه بارهنگ است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریم آهنگ و خرغول و بارهنگ شود
لغت نامه دهخدا
آنچه که از آهن پس از ذوب در کوره باقی ماند یا بهنگام پتک زدن از آن فرو ریزد
فرهنگ لغت هوشیار
نام دسته ای از جوانان که بترتیبی خاص و مرامی مخصوص پرورش یابند، پیشرو
فرهنگ لغت هوشیار
جشنی بود در ایران باستان مرد گیران که در پنج روز آخر اسفندارماه بر پا میشد. درین پنج روز زنان بر مردان مسلط بودند و هر آرزویی که میکردند تحقق می یافت ازین رو آنرا مردگیران گفتند. توضیح این نام را بصورت مژد گیران نیز ضبط کرده اند بمعنی جشن مژده گیری. مردم کش مردم انداز، مردگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم آهنگ
تصویر هم آهنگ
یکنواخت و موافق
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بدان چیزی را پاک کنند، بیخ خرغول که بدان چرک رخمها را پاک کنند
فرهنگ لغت هوشیار
((~. هَ))
آن چه که از آهن پس از ذوب در کوره باقی می ماند یا به هنگام پتک زدن از آن فرو می ریزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم آهنگ
تصویر هم آهنگ
((هَ هَ))
موافق، متحد، دو یا چند صدا که با هم توافق و تناسب داشته باشد
فرهنگ فارسی معین